اشعار پاییزی از شاعران مشهور
اشعار زیبای پاییزی در مورد فصل پاییز و زیبایی های پاییز و خاطرات پاییز و …میباشد. سعی شده از شاعران زیادی در این مجموعه استفاده کنیم.
اشعار پاییزی شاعرانی همچون : فریدون مشیری ؛ مهدی اخوان ثالث ؛ یغما گلرویی ؛ فروغ فرخزاد ؛ قیصر امین پور ؛ مهدی اخوان ثالث و ..موجود میباشد.
وزیدن گرفتهست باد خزان
به گوش آید از دور داد خزان
گل و سبزه و برگهاي قشنگ
مباشید غافل ز یاد خزان
نخواهد ز بین شما هیچ یک
برد جان بدر از جهاد خزان
به سویی فتد هر یک از جمعتان
ز توفان تند ز یاد خزان
کنونی که هستید بر شاخهها
به دور از گزند و عناد خزان
از این بزم جانبخش سودی برید
که محوش کند انجماد خزان
مهدی رستادمهر
مقاله پیشنهادی: متن پاییزی برای اینستاگرام
اشعار زیبای پاییز
اي چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
مردان جهان را همه ی بردی به زمین
نامردان رابه روی کار آوردی
ابوسعید ابوالخیر
مجموعه شعر درباره پاییز
در بهار ِ زندگی رفتی سفر تو بی خبر
نازنین دردانهام، نشکن دل ِ دیوانهام
نو پاییزی
پاییز یک شعر است یک شعر بیمانند
زیباتر و بهتر از انچه میخوانند
پاییز، تصویری رؤیایی و زیباست
مانند افسون است مانند یک رؤیاست
با برگ میرقصد با باد میخندد
در بازیاش با برگ او چشم میبندد
تا میشود پنهان برگ از نگاه او
پاییز میگردد دنبال او، هر سو
هرچند در بازی هر سال، بازندهست
بسیار خوشحال است روی لبش خندهست
مانند یک کودک خوب و دل انگیز است
یا بهتر از اینها: پاییز، پاییز است
ملیحه مهرپرور
شعر های زیبا در وصف پاییز
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد سوگند به شب نمیدانم
تو فکر خواب گلهایي که یک شب باد ویران کرد
و من خواب تو را میبینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظهاي هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بیتاب و حیرانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یک شب بگویی دوستم داری تو میدانم
مقاله پیشنهادی: اشعار مولانا برای پروفایل
اشعار زیبای پاییز از مهدی سهیلی
تو هم همرنگ و همدرد منی، اي باغ پاییزی
چو میپیچد میان شاخههایت هوی هوی باد
به گوشم از درختان هاي هاي گریه می آید
مرا هم گریه میباید؛مرا هم گریه میشاید
مهدی سهیلی
شعر پاییز از فریدون مشیری
دلم خون شد از این افسرده پاییز
از این افسرده پاییز غم انگیز
غروبی سخت محنت بار دارد
همه ی درد است و با دل کار دارد
فریدون مشیری
اشعار پاییزی از شاملو و اخوان ثالث
پاییز جان! چه شوم، چه ترسناک
اینک، بر این کناره دشت، اینک
این کوره راه ساکت بی رهرو
آنک، بر ان کمرکش کوه، آنک
ان کوچه باغ خلوت و خاموشت
از یاد روزگار فراموشت
پاییز جان! چه سرد، چه درد آلود
چون من تو نیز تنها ماندستی
اي فصل فصلهاي نگارینم
سرد سکوت خودرا بسراییم
پاییزم! اي قناری غمگینم
مهدی اخوان ثالث
شعر پاییزی ار مهدی اخوان ثالث
جنگل، به خواب رفته، درختان، خزان زده
تصویر مرگ در همه ی جا آشیان زده
جریان رایج خفقان در مسیر رود
مُهرِ سکوت بر دَهَنِ ماهیان زده
شعر عاشقانه پاییز
پاییز حدیث کوچ برگی سرخ است
خندیدن گل زیر تگرگی سرخ است
بر لاله چرا کفن بپوشم، وقتی
زیبایی زندگی به مرگی سرخ است
هادی فردوسی
منتخب اشعار عاشقانه پاییزی
باز پاییز برای تو نبارم سخت است
پای هر خاطرهات بغض نکارم سخت است
اي نفسگیرترین حادثه فصل خزان
من به اسمت برسم، سخت نبارم، سخت است
پویا جمشیدی
شعر پاییزی از پویا جمشیدی
پاییز، این فصل زیبای سال
با غربتش آمده است
امروز برگی به زمین افتاد
و هرگز به شاخه برنگشت
وقتی دستهاي زرد برگ
به امید یافتن پناهگاهی
در آسمان خواب شاخه را می دید
درخت مرده بود
آری شروع راه پاییز است
اشعار زیبا از شاعران ایرانی در مورد پاییز
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
اشعار غمگین پاییز
آرام شدهام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگهایش را
باد برده باشد
رضا کاظمی
شعر نو درباره پاییز
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه ی رنگهاست
با یک دیگر
تا من نگاه شیفتهام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درختهاي باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بیرنگی را می بینند
در طیف عارفانه پاییز؟
حسین منزوی
——.
پاییز فصل برگ ریزان و خزان است و زیبایی های خاصی دارد. در این بخش هم مجموعه اشعار با موضوع پاییز را گردآوری کرده ایم. مجموعه شعر پاییز از شاعران معروف و معاصر ایرانی هستند و امیدواریم از خواندن این اشعار بلند و کوتاه سنتی و نو لذت ببرید.
شعر شهریار در مورد پاییز
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریزبه گوشوار دلاویز ماه من نرسد
ستاره گرچه به گوش فلک شود آویزبه باغ یاد تو کردم که باغبان قضا
گشوده پرده پائیز خاطرات انگیزچنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز
بهار عشق و شبابست این شب پائیزعروس گل که به نازش به حجله آوردند
به عشوه باز دهندش به باد رخت و جهیزشهید خنجر جلاد باد می غلتند
به خاک و خون همه در انتظار رستاخیزخزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد
بهار سبز کجا وین شراب سحر آمیزخزان صحیفه پایان دفتر عمر است
باین صحیفه رسید است دفتر تا نیزبه سینمای خزان ماجرای خود دیدم
شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیزهنوز خون به دل از داغ لاله ام ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریزشبی که با تو سرآمد چه دولتی سرمد
دمی که بی تو به سر شد چه قسمتی ناچیزعزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد تست مرا یادگار عمر عزیزپری به دیدن دیوانه رام می گردد
پریوشا تو ز دیوانه میکنی پرهیزنوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به حجله شیرین گذر کند پرویزبه عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیزتو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز
شعر زیبای حافظ شیرازی برای پاییز
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
***
باز پاییز برای تو نبارم سخت است
پای هر خاطرهات بغض نکارم سخت است
ای نفسگیرترین رویداد فصل خزان
من بـه اسمت برسم, سخت نبارم, سخت است
پویا جمشیدی
شعر زیبای احساسی از مهدی اخوان ثالث برای پاییز
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاکِ غمناکش
سازِ او باران، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ست
ور جز، اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد
گو بروید، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد
باغبان و رهگذران نیست.
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور برویش برگ لبخندی نمی روید؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سربه گردونسای
اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن
پادشاه فصل ها، پاییز
***
اشعار مولانا برای پاییز و خزان
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشانای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بیزبان صد بیزبانهرگز نباشد بیسبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بی درد دل رخ زعفران رخ زعفرانحاصل درآمد زاغ غم در باغ و میکوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستانکو سوسن و کو نسترن کو سرو و لاله و یاسمن
کو سبزپوشان چمن کو ارغوان کو ارغوان*
در خزان آن صدهزاران شاخ و برگ
در هزیمت رفته در دریای مرگ
***
شعر نیما یوشیج برای فصل زیبای پاییز
مانده از شب های دورادور،
بر مسیر خامُش جنگل،
سنگچینی، از اجاقی خُرد،
اندرو خاکسترِ سَردی.
همچنان کاندر غبار اندودۀ اندیشههای من ملالانگیز،
طرح تصویری، در آن هر چیز،
داستانی حاصلش دردی.
روز شیرینم که با من آتشی داشت،
نقش ناهمرنگ گردیده،
سرد گشته، سنگ گردیده،
با دم پاییز عمر من، کنایت از بهار روی زردی.
همچنان که مانده از شبهای دورادور،
برمسیر خامُش جنگل،
سنگچینی از اجاقی خُرد،
اندرو خاکستر سردی.
***
شعر پاییز شاملو
درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن
اهمیتی ندارد
دراین روزگار
انچه راکه نمیتوانی بازیابی به خاطر نیاور
موهایت را در آفتاب خشک کن
عطر دیرپای میوهها را بر ان بزن
عشق من، عشق من
فصل پاییز است
ناظم حکمت
***
پاییز هیچ حرف تازهاي برای گفتن ندارد
با اینهمه ی
از منبر بلند باد
بالا که می رود
درختها چه زود به گریه میافتند
حافظ موسوی
***
این برگهاي زرد
به خاطر پاییز نیست
که از شاخه میافتند
قرار است تو از این کوچه بگذری
و انها
پیشی می گیرند از یک دیگر
برای فرش کردن مسیرت
یغما گلرویی
***
متن آهنگ ابرای پاییزی محسن چاوشی
ابرای پاییزی دلگیر من
جوون ترای چهره پیر من
چشمهای من بیخبرای ساده
منتظرای دل به جاده داده
مردمکاتون به کجا زل زدن
باز مژههاتون به کجا پل زدن
کاشکی بدونید که دارم هنوزم
از اشتباه قبلیتون میسوزم
با این که هیچکس نیومد پیش من
شب زدهها چشمای درویش من
تنها نبودم حتی یک دقیقه
با تنهایی که بهترین رفیقه
که بهترین رفیقه
———.
شعر درباره پاییز، از فصلی سخن میگوید که وقتی در طبیعت پا میگذارد، اعجاز کرده و سبزها را به زرد و نارنجی و سرخ تبدیل مینماید. پاییز همانند پادشاهی قدرتمند است که بر درختان و آب و هوا حکومت میکند و با دستوری هماهنگ حکم به سکون و پژمردگی می دهد. در مطلب حاضر شعرهایی زیبا درباره پاییز را مطالعه کنید.
شعر درباره پاییز در قالب سنتی
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان
ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بیزبان صد بیزبان
هرگز نباشد بیسبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بیدرد دل رخ زعفران رخ زعفران
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و میکوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان
مولانا
~~~~~✦✦✦~~~~~
وزیدن گرفتهست باد خزان
به گوش آید از دور داد خزان
گل و سبزه و برگهای قشنگ
مباشید غافل ز یاد خزان
نخواهد ز بین شما هیچ یک
برد جان بدر از جهاد خزان
به سویی فتد هر یک از جمعتان
ز توفان تند ز یاد خزان
کنونی که هستید بر شاخهها
به دور از گزند و عناد خزان
از این بزم جانبخش سودی برید
که محوش کند انجماد خزان
مهدی رستادمهر
~~~~~✦✦✦~~~~~
پاییز یک شعر است یک شعر بیمانند
زیباتر و بهتر از آنچه میخوانند
پاییز، تصویری رؤیایی و زیباست
مانند افسون است مانند یک رؤیاست
با برگ میرقصد با باد میخندد
در بازیاش با برگ او چشم میبندد
تا میشود پنهان برگ از نگاه او
پاییز میگردد دنبال او، هر سو
هرچند در بازی هر سال، بازندهست
بسیار خوشحال است روی لبش خندهست
مانند یک کودک خوب و دل انگیز است
یا بهتر از اینها: پاییز، پاییز است
ملیحه مهرپرور
~~~~~✦✦✦~~~~~
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمیدانم
تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کرد
و من خواب تو را میبینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظهای هستی که باران تازه میگیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بیتاب و حیرانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز میگردد
که تو یک شب بگویی دوستم داری تو میدانم
شعر نو درباره پاییز
پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک
اینک، بر این کناره دشت، اینک
این کوره راه ساکت بی رهرو
آنک، بر آن کمرکش کوه، آنک
آن کوچه باغ خلوت و خاموشت
از یاد روزگار فراموشت
پاییز جان! چه سرد، چه درد آلود
چون من تو نیز تنها ماندستی
ای فصل فصلهای نگارینم
سرد سکوت خود را بسراییم
پاییزم! ای قناری غمگینم
مهدی اخوان ثالث
~~~~~✦✦✦~~~~~
پاییز، این فصل زیبای سال
با غربتش آمده است
امروز برگی به زمین افتاد
و هرگز به شاخه برنگشت
وقتی دستهای زرد برگ
به امید یافتن پناهگاهی
در آسمان خواب شاخه را میدید
درخت مرده بود
آری شروع راه پاییز است
~~~~~✦✦✦~~~~~
آرام شدهام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگهایش را
باد برده باشد
رضا کاظمی
~~~~~✦✦✦~~~~~
دلم برای انارها تنگ است
برای دانههای سرخ و سفید
یاقوتهای عاشق
منتظرم تا برگها زرد شوند
تا انارها سرخ شوند
و پاییز بیاید و همه عاشق شوند
پاییز بیاید و دلتنگی من شاید
با همه برگهای خزان زده
کم کم بریزد
مجید مصطفوی
~~~~~✦✦✦~~~~~
پاییز را میخوانم
تا شاید باران بیاید
تا باز برویَد، زنده شود
امان از این آفتاب بی دریغ
هیچ ابری در آسمان نیست
در زندان گریه اسیر ماندهام
پاییز!
کجاست باران؟
کجاست باران؟
باغ بیبرگی
روز و شب تنهاست
سازِ او باران، سرودش باد
ور جز اینش جامهای باید
…
خندهاش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن
عاشق برگ خزان و این همه زیبایی
خالی از نیرنگیم
میروم تنهایی در شبی بارانی
باده را تا به سحر مینوشم از تب عشق
مینویسم روی هر برگ خزان از غم دل
که چرا پنهانی است؟
که چرا این دل غم دیده من
غم من تنهاییست
نسرین جهاندیده
~~~~~✦✦✦~~~~~
وقتی خزان میرسد
نالههای حزین سازی آشنا
با کشش یکنواخت
نمیخواهم گذر زمان را باور کنم
یک مرتبه صدای زنگ ساعت
حس میکنم زمان خیال ایستادن دارد
نسیم بداندیش
من در رنگ باخته خود
با شروع فصل پاییز حس و حال آدم ها هم عوض میشود و رنگ شاعرانه تری بـه خود میگیرد, امروز برایتان بهترین شعر را جمع آوری کرده ایم.
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از سوی خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی بـه مثل پیرهن رنگ رزانست
دهقان بـه تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ, نه گل ماند و نه گلنار
منوچهری
~~~~~~~~بهترین شعرهای فصل پاییز~~~~~~~~
ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
مردان دنیا را همه ی ی ی بردی بـه زمین
نامردان را بـه روی کار آوردی
ابوسعید ابوالخیر
~~~~~~~~بهترین شعرهای فصل پاییز~~~~~~~~
در بهار ِ زندگی رفتی سفر تو بی خبر
ای مانده در کاشانهام جای تو خالی
نازنین دردانهام, نشکن دل ِ دیوانهام
ای در خزان ِ خانهام, جایِ تو خالی
حسین منزوی
~~~~~~~~بهترین شعرهای فصل پاییز~~~~~~~~
تو هم همرنگ و همدرد منی, ای باغ پاییزی
چو میپیچد میان شاخههایت هوی هوی باد
بـه گوشم از درختان هـای هـای گریه میآید
مرا هم گریه میباید,مرا هم گریه میشاید
مهدی سهیلی
عکس نوشته دلم خون شد از این افسرده پاییز فریدون مشیری
دلم خون شد از این افسرده پاییز
از این افسرده پاییز غم انگیز
غروبی سخت محنت بار دارد
همه ی ی ی درد است و با دل کار دارد
فریدون مشیری
~~~~~~~~بهترین شعرهای فصل پاییز~~~~~~~~
جنگل, بـه خواب رفته, درختان, خزان زده
تصویر مرگ در همه ی ی جا آشیان زده
جریان رایج خفقان در مسیر رود
مُهرِ سکوت بر دَهَنِ ماهیان زده
~~~~~~~~بهترین شعرهای فصل پاییز~~~~~~~~
پاییز حدیث کوچ برگی سرخ است
خندیدن گل زیر تگرگی سرخ است
بر لاله چرا کفن بپوشم, وقتی
زیبایی زندگی بـه مرگی سرخ است
هادی فردوسی
~~~~~~~~بهترین شعرهای فصل پاییز~~~~~~~~
باز پاییز برای تو نبارم سخت است
پای هر خاطرهات بغض نکارم سخت است
ای نفسگیرترین رویداد فصل خزان
من بـه اسمت برسم, سخت نبارم, سخت است
پویا جمشیدی
~~~~~~~~بهترین شعرهای فصل پاییز~~~~~~~~
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی بـه شکوفا شدنش نیست
مطلع گشته که دنیا چه فریبی دارد
تصویر پاییز بارانی
شعر نو درباره پاییز
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه ی ی رنگهاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفته ام را
در خوشترین زمینه بـه گردش برم
و از درختهـای باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بیرنگی را میبینند
در طیف عارفانه پاییز؟
حسین منزوی
~~~~~~~~بهترین شعرهای فصل پاییز~~~~~~~~
پاییز را
بـه هیچ میانگارد
دستی که دستهـای تو را دارد
سیدعلی میرافضلی
~~~~~~~~بهترین شعرهای فصل پاییز~~~~~~~~
منطقِ پاییز
مثل بیمنطقی زنی ست
که وقتی دارد از زندگی مردی میرود
موهایش را رنگ میکند
کامران رسول زاده
——————-.
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان
ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بیزبان صد بیزبان
هرگز نباشد بیسبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بی درد دل رخ زعفران رخ زعفران
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و میکوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان
کو سوسن و کو نسترن کو سرو و لاله و یاسمن
کو سبزپوشان چمن کو ارغوان کو ارغوان
***
در خزان آن صدهزاران شاخ و برگ
در هزیمت رفته در دریای مرگ
مولانا
******
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاکِ غمناکش
سازِ او باران، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ست
ور جز، اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد
گو بروید، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد
باغبان و رهگذران نیست.
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور برویش برگ لبخندی نمی روید؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سربه گردونسای
اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن
پادشاه فصل ها، پاییز
مهدی اخوان ثالث
******
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست