شعر تنهایی کوتاه می تواند عمق و تاثیرگذاری زیادی در بیان احساسات عاشقانه داشته باشد، در شعر با قرار دادن کلمات کنار هم احساسات را با بیان عاشقانه تری می توان بیان کرد
در این مطلب شعرهای تنهایی کوتاه را می خوانید
گر بداند که چه خون
می خورم از تنهایی
دلِ شب بر سر من
مست و غزل خوان آید!
_______________________
نظری کن، که به جان
آمدم از دلتنگی
گذری کن، که خیالی
شدم از تنهایی
_______________________
نگاه کن
غروب که می شود
خاطرات نبض مرا می گیرند
تو زنده می شوی
و من می میرم
ای زیباترین حس دنیا
حالا که دوری
خیال و شب و تنهایی و باران
کدام یک مال من است ؟!
_______________________
انگشتت را هر جای
نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی کند
تنهایی من
عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو
هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد
_______________________
آلبومی دارم
پر از عکس های تو
که فقط پنجشنبه ها بازش می کنم
و می نشینم به تماشایت
قهوه ای را تلخ مینوشم
و با شیرینی نگاهت خودم را
به جمع های دیگر می رسانم
تو تنها دلخوشی پنجشنبه های منی
_______________________
ای تنهایی
بمان با من
بمان با من
اینجا مردم شهر بی رحم اند
اینجا سر یک تکه نان
همه باهم می جنگند
می جنگند
شعرهای کوتاه تنهایی و دلتنگی
ساعت همیشه
به وقت تنهایی کند نمیگذرد
گاهی به وقت انتظار
جان به لب می رسد!
_______________________
شب قبله گاه من است
شب دنیای سکوت و
مرهم است
ماه، چشم آسمان تنهایی ست
ماه نگاه اشک آلود جدایی ست
_______________________
تلختر از قهوه ای که
نوشیده ام بی تو
تنهایی بود
در این کافه پر خاطره
__________________________
تنهایی من
شکل فنجان چایی ام شده است
کوچک، غمگین، کم رنگ
اما همیشه داغ
اما همیشه تازه
_______________________
آخ که چه می ترسم
از این تنهایی عمیق
از صداهای درون
و نفس های رفیق
بودن با کسی که
تو را نخواهد
بدتر از تنهایی
عذاب آور است
_______________________
یادت باشد
هیچ کس از تنهایی نمی میرد
فقط حرف آمدن که می شود
انتظار آدم را می کشد
_______________________
تنها تو جمع
و پشت خنده های بلند
دختری در خودش
مچاله شده
که حتی از چراغ روشن می ترسد
حتی از سایه خودش
هم می ترسد
که نمی شود پناهش داد
نمی شود نجاتش داد
شعرهای غمگین تنهایی
ای سکوت و تنهایی من
بگو با من
از قصه آشنایی مان
بشکن خلوت دیوارها را
نابود کن حرمت کنج ها را
در خودت فریاد بزن
و مرا با خودت یکی کن
من یک عمر است
به امید صدای تو زنده ام
__________________________
موسیقی متن زندگی ام
شده مثل آهنگ های داریوش
قدیمی، پر از خاطره
پر از صدای دلتنگی ها
و تنهایی ها
و تنهایی ها
_______________________
عطر تو هر شب
می پیچد در خیالِ من
چارهی من چیست ؟
جز شب بیداری و تنهایی …
_______________________
چشم من
بیا باهم گریه کنیم
تو روی صورت من
یک گونه خدایی
تو روی تنهایی عمیق من
اشک های زلالی
گریه کن و فریاد بزن
از تنهایی های عمیق من
_______________________
بایست روی پاهای خودت
خودت را ببین
به خودت توجه کن
و خودت را دوست داشته باش
تنها باش
اما با هرکس نباش
این جامعه دونفره نمی شناسد
یا می درَد
یا دل می شکند
_______________________
اگر یک روز از من بپرسند
قوی ترین زنان دنیا چه کسانی هستند ؟
جواب می دهم
زنانی که تنهایی را یاد گرفته اند …
شعر تنهایی جدید با عکس نوشته
تا قیامت
روزهای من
زیر پتو سپری می شوند
با چشمان بسته
تاریکی و شب
آغوش آدم تنهایی ست که
در اتاق خود
غربت را با جان و دل
حس می کند
_______________________
می خواهم خورشید را بدزدم
و رنگ سیاه بپاشم بر دل آسمان
چه فایده دارد زندگی کردن
چه فایده دارد دوست داشتن و
زنده بودن
مرگ، زندگی تدریجی عذاب تنهایی ست
و ما همه تنهاییم
در آسمان سیاه زندگی خویش
_______________________
خوب من …
انگار دست سرنوشت
به تنهایی نمی تواند
ما را به هم برساند
دستت را به من بده
باید به او کمک کنیم
_______________________
تنهایی
حسی ست که
در تار و پود نفست
حس می شود
وقتی کسی تو را نخواهد
وقتی کسی برای بودنت
خدا را شکر نکند
وقتی در جمع مردمان ظالم
قدم بزنی
و صدای فریادت
شنیده نشود
شنیده نشود
_______________________
در امتداد هرشب
من هستم و تمامت تنهایی
با خویشتن نشستن
در خویشتن شکستن …
_______________________
تمام درها بسته اند
من اسطوره خویش شده ام
در اتاقی که پنجره ندارد
آینه ام، آسمان خلوت رویایم
شده است
گرمای بدنم
نشانه تنهایی و زنده بودنم شده است
روزی پیدام می کنند
سرد، آینه شکسته و مچی پاره
و رد خون
روی دری بسته
_______________________
رد پای تکراریِ
روزها روی
خواب شب هایم
خط انداخته
می خواهم بیدار نشوم
من مرگ تنهایی را
به خودم بدهکارم
شعرهای کوتاه تنهایی جدید
هر چه گشتیم
در این شهر نبود اهل دلی
که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما
_______________________
در آهنگ سکوتم
فریادی ست پر از
تنهایی های صد ساله
چند تا خط روی دیوار بکشم
تا کسی پیدا شود
و بیاید به ملاقاتم ؟
_______________________
هیچ کس با من نیست
مانده ام تا به چه اندیشه کنم
مانده ام در قفس تنهایی
در قفس می خوانم
چه غریبانه شبی است
شب تنهایی من
_______________________
گذشته ها برایم سراب است
خوشی و خنده و دوست داشتن
برایم مثل خواب است
حالا یک تنهایی مانده و
یک آدم تنهای غمگین و شکست خورده
_______________________
دیواvها
برایم آواز دسته جمعی می خوانند
مرا در آغوش خود می فشرند
و مرا دوست دارند
تنهایی یعنی با دیوار رفیق شدن
در خیال خام خود
فرو رفتن و عمیق شدن
غرق شدن
_______________________
جایی باید باشد
غیر از این کنج تنهایی
تا آدم گاهی آنجا جان بدهد
مثلاً آغوش تو جان میدهد
برای جان دادن
شعر تنهایی کوتاه
وطن یعنی خانه خود
یعنی تنهایی خود
یعنی بودن پوچ و توخالی
در جمع انسان های حالی به حالی
یعنی دیدن و ندیدن
چشم بستن و خوابیدن
تنها
تنهای تنها
_______________________
در امتداد هر شب
من هستم و تمامت تنهایی
با خویشتن نشستن
در خویشتن شکستن
_______________________
شب لابلای موهایم می پیچد
و دور گلویم چنبره می زند
این شب است یا من خواب می بینم
که در تنهایی های چندساله من
جانم را گرفته، جانم را می گیرد
راستی زنده بودن چطور است ؟
من زنده بودن را سال هاست
از یاد برده ام
_______________________
ستاره ها را می شمرم
و شب را در دامن خود
نوازش می کنم
شب پسری ست تنها
که از ترس اخم های خورشید
همیشه ساکت است و
تاریک
و تنها مثل من
مثل خودش
مثل تمام آدم ها
_______________________
دنیا بدهکار من است
تمام صبح هایی را که
طعم تلخ چای را
تنهایی چشیدم
_______________________
بر تنهایی خویش سجده می کنم
وقتی می بینم انسان ها
چه بی وفایند
در مواقع سختی و نیاز
چطور تنهایت می گذارند
شعرهای جدایی و تنهایی غمگین
تنهایی مثل غروب است
وقتی آسمان پر از
نارنجی های دلربا شده
از دور قشنگ است و فریبنده
در خود اما
دنیایی درونی دارد
دنیایی از خودِ خودِ گذشته
از حرف های نزده
_______________________
چهار خانه دارد اما
برای پر کردن تنهایی من
حرف ندارد
پیراهن چهار خانهات
_______________________
یار همیشگی ست تنهایی
بی غل و زنجیر و منت ست تنهایی
به دوشش بکش و هرجا خواهی برو
رفیق همراه و دائمی ست تنهایی
_______________________
من از صبح و هیاهوی مردم
از صدای ماشین ها و ترافیک ها
فحش های رکیک و بی وفایی ها
نگاه ها و حرف ها و حرف ها
می ترسم
تنهایی لابلای این جمعیت
گم می شود
من می ترسم از تنها بودن
در این جمع ها
وحشت دارم
_______________________
عطر تو هر شب
می پیچد در خیال من
چاره من چیست
جز شب بیداری و تنهایی
شعر نو تنهایی و غمگین جدید
تنهایی
رگ تپنده ای در
جان هر آدمی ست
که با شب اخت شده
که با شب آرامش می یابد
و هم آغوش می شود
_______________________
نترس از تنها بودن
وقتی دست هایی داری
که اشک هایت را پاک می کند
وقتی دیوارها هستند
و سقفی یک رنگ که در آن
از دروغ و دو رنگی خبری نیست
نترس که کسی صدایت را نمی شنود
تو خودت را داری
گوش هایت
و کاغذها
همدم های بی منتی هستند
که زیر دستانت
خش خش گریه می کنند
_______________________
تو نباشی کنار من یعنی
دردهایی غریب در راهند
بی تو اینجا میان تنهایی
دست هایم پناه می خواهند
_______________________
ساعت همیشه
به وقت تنهایی کند نمی گذرد
گاهی به وقت انتظار
جان به لب می رسد
منبع:
فتوکده
—————-.
تنهایی یکی از احساسات انسانی است که میتواند در وجود او با حالات متناقض ظاهر شود. به گونهای که این احساس هم میتواند باعث شادی و هم باعث غم شود. تنهایی اگر خودخواسته و از روی اختیار باشد، ممکن است به ندرت موجب شادی شود اما در بیشتر موارد ایجاد غم مینماید. تنهایی اگر از انزوا سرچشمه بگیرد و در روح لطیف شاعر رخنه کند، باعث سرودن اشعار زیبای غمگین خواهد شد.
اشعار غمگین تنهایی دلنوازی خاص خود را دارند و این غم میتواند روح خواننده را صیقل بدهد. در متن پیش رو اشعار سپید، ترانهها، اشعار سنتی شامل رباعی، قطعه و تکبیت با موضوع تنهایی که درونمایهای غمناک دارند، به انتخاب گروه فرهنگ و هنر وب گردآوری شده است. شما میتوانید در این زمینه شعر کوتاه تنهایی را نیز بخوانید.
گلچینی از اشعار غمگین تنهایی
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم
و به اندازه هر برق نگاهت نگران
تو به اندازه تنهایی من شاد بمان
~*~*~*~*~*~*~*~*~
زندگی چون قفس است
قفسی تنگ پر از تنهایی
و چه خوب است دم غفلت آن زندانبان
و سپس بال و پر عشق گشودن
بعد از آن هم پرواز
~*~*~*~*~*~*~*~*~
من اینجا
باز هم تنهاتر از همیشه
باز خاطراتت
به سمت تنهاییام
هجوم میآورند
و باز خاطره های تنهاییام
دیگر خاطرهها
به تکرار روزهایم عادت کردهاند
دیگر تمامی لحظات زندگیم را میشناسند
باز تنها شدهام
خاطراتت تمام میشوند
سکوت تلخی روزهای خستهام را فرا میگیرند
باز تنها میشوم
اما نه شاید تنهاتر از همیشه
~*~*~*~*~*~*~*~*~
وقتی من تنهایم
همه غصهها
همچو کابوسی وهم انگیز
میگیرند مرا در بر خویش
وقتی من تنهایم
همهی شادیها
ناگهان رخت برمیبندند از بر من
موقع تنهایی
خنده هم پر میکشد
از لبهایم
اشک هم، چون رودی
همه شب، جاریست از چشمانم
کاش تنهایی من هم به سرآید باز…
~*~*~*~*~*~*~*~*~
و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد
گاه از دو روزنهی رخسارم
گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شبهایم
گاه در بازدمی اندوهناک که با زحمت
از قفس آزاد شده
و پایانش خدا را شکر میگویند
و گاه در وجودم که به هیچ پایانی نمیرسید مگر:
تنهایی، تنهایی، تنهایی
~*~*~*~*~*~*~*~*~
میبینی ای لحظههای خالی از احساس تهی
میبینی که چه صدای خرد شدن دستهای خزان شدهاش
در دستهای تنهایی کسلآور است و تو را نیز بی رمق میکند
آه
پس او چه گوید؟
~*~*~*~*~*~*~*~*~
تمام جادههای جهان را
به جستجوی نگاه تو آمدهام پیاده
این تو و این پینههای پای من
حالا بگو در این تراکم تنهایی
مهمان بی چراغ نمیخواهی؟
اشعار کوتاه غمگین تنهایی
چه کسی گفته که من تنهایم؟
من، سکوت، خاطرات، بغض و اشک همیشه با همیم…
بگذار تنهایی از حسودی بمیرد!
~*~*~*~*~*~*~*~*~
غروب غمهایت را
به هر قیمتی خریدارم
اگر همدم شبهای تنهایی من باشی
~*~*~*~*~*~*~*~*~
کسی که
در آغوش غم بزرگ شده
تنهایی بهترین همدم اوست
~*~*~*~*~*~*~*~*~
هواهای دونفره را
تنهایی قدم زدیم
با یاد کسانی که هوای ما را نداشتند…
در غریبانهترین لحظهی تنهایی خود
چشمهایم را که در آن دریایی از محبت موج میزند
به تو خواهم بخشید
تا هیچگاه به پاکی احساسم شک نکنی
~*~*~*~*~*~*~*~*~
چرا غمها نمیدانند
که من غمگینترین غمگین شهرم؟
بیا هی دوست با من باش
که من تنهاترین تنهای شهرم
~*~*~*~*~*~*~*~*~
تنهاییام را به کافه میبرم
مینشینم پشت میز همیشگی
کافهچی میپرسد:
چه میخوری؟
میگویم:
همان غصهی همیشگی…
~*~*~*~*~*~*~*~*~
هر قطره اشک نشان دل شکستگی است
هر سکوت نشان تنهایی است
هر لبخند نشان مهربانی است
هر پیام نشانی از دلتنگی من برای تو است
هیچ کس ویرانیام را حس نکرد
وسعت تنهاییام را حس نکرد
در میان خندههای تلخ من
گریه پنهانیام را حس نکرد
~*~*~*~*~*~*~*~*~
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
او در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
طعنهای بر در این خانه تنها زد و رفت
~*~*~*~*~*~*~*~*~
شب من پنجرهای بی فردا
روز من قصهی تنهایی ما
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهیام ماهی دور از دریا
~*~*~*~*~*~*~*~*~
وفای اشک را نازم که در شبهای تنهایی
گشاید بغضهایی را که پنهان در گلو دارم
~*~*~*~*~*~*~*~*~
وسعت درد فقط سهم من است
باز هم قسمت غمها شدهام
دگر آیینه ز من با خبر است
که اسیر شب یلدا شدهام
من که بی تاب شقایق بودم
همدم سردی یخها شدهام
کاش چشمان مرا خاک کنید
تا نبینم که چه تنها شدهام
~*~*~*~*~*~*~*~*~
برایم زندان ساختی با این بی وفایی
خستهام از این زندان از این تنهایی
حسرت به دل ماندم که روزی بیاید
که دهد مرا از این زندان رهایی
~*~*~*~*~*~*~*~*~
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگیام را به تو باور کردم
~*~*~*~*~*~*~*~*~
شمع و پروانه و بلبل همه جمع اند
بی رحم ، بیا رحم به تنهایی من کن
~*~*~*~*~*~*~*~*~
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
~*~*~*~*~*~*~*~*~
در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
منم تنهاترین تنهای تنها
اسمتو مینویسم روی شنها
باد میاد اسمتو پاک میکنه
کارم شده در این صحرای غمها
~*~*~*~*~*~*~*~*~
نرو تنهام نذار با درد و غمهام
اگر چه دلخوری از خیلی حرفام
به قرآنی که از سایهاش گذشتم
به جون هر دوتامون خیلی تنهام
~*~*~*~*~*~*~*~*~
تو آسمان دنیا هر کسی وب داره
چرا وقتی نوبت ماست آسمان جایی نداره؟
واسه من تنهایی درده
درد هیچ کسی را نداشتن
هر گل پژمردهای را تو کویر سینه کاشتن
دیگه باور کردم اینو که باید تنها بمونم
تا دم لحظه مردن شعر تنهایی بخونم
~*~*~*~*~*~*~*~*~
چرا وقتی که آدم تنها میشه
غم و غصش قد یه دنیا میشه
میره یه گوشه پنهون میشینه
اونجا رو مثل یه زندون میبینه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
نرو تنهام نذار با درد و غم هام
اگه چه دلخوری از خیلی حرفام
به قرآنی که از سایهش گذشتم
به مرگ هر دوتامون خیلی تنهام
ویستا
تنهایی» از مسایلی است که آدمی همیشه با آن مواجه بوده و در حوزه های مختلفی چون عشق، عرفان و تصوف، روانشناسی، فلسفه و … معنی و مفهومی خاص داشته است. ادبیات نیز به عنوان تجلی گاه اندیشه و عواطف انسانی به طرق مختلف به انعکاس این معانی و مفهوم ها پرداخته است. از این رو در این مطلب مجموعه ای از شعر کوتاه تنهایی با مضامین عاشقانه و غمگین را برای شما آماده کرده ایم؛ همراه ما باشید.
زیباترین گلچین شعر کوتاه تنهایی
“شعر تنهایی سعدی”
اگر کنجی به دست آرم دگر بـار
مــنم زیــن نوبــت و تنهــا نشســتن
ولیکن صـبر تنهـایی محـال اسـت
که نتوان در به روی دوست بستن
—–
تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
کی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفت
عاقلی باید که پای اندر شکیبایی کشد
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
“نادر نادرپور”
شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند
رفیقان یک به یک رفتند مرا باخود رها کردند
همه خود درد من بودند گمان کردم که هم دردند
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم ؟
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
“شعر در مورد تنهایی از مولانا”
چون ز تنهایی تـو نومیـدی شـوی
زیــر ســایه یــار خورشــیدی شــوی
رو بجــو یــار خــدایی را تــو زود
چون چنان کردی، خدا یار تـو بـود
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
“شعر کوتاه تنهایی حافظ”
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
——
کشید کار ز تنهاییم به شیدایی
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟
ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی
مرا تو عمر عزیزی و رفتهای ز برم
چو خوش بود اگر، ای عمر رفته بازآیی
“شعر کوتاه تنهایی از سهراب سپهری”
دیرگاهی ست در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا میخواند
لیک پاهایم در قیر شب است. .
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
“سیمین بهبهانی”
دلا خو کن به تنهایی ،،،،،،که از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد ،،،،،که از تن ها بپرهیزد
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
“شعر تنهایی فروغ فرخزاد”
ز جمع آشنایان می گریزم
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به کنجی میخزم آرام و خاموش
به بیمار دل خود می دهم گوش
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
“شعر کوتاه تنهایی از فریدون مشیری”
ز جمع آشنایان می گریزم
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به کنجی میخزم آرام و خاموش
به بیمار دل خود می دهم گوش
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
“نادر نادر پور”
در این دنیا که حتی غم نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
“فرشید فلاحی”
مقیم گشته دلم در مقام تنهایی
وناتمامِ تمامم، تمامِ تنهایی
درون دفترِ شعرم غزل شد اشک آلود
ردیف می شود اینجا کلامِ تنهایی
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
“هوشنگ ابتهاج”
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنهای بر در این خانهی تنها زد و رفت
نرو دستم به دامانت نگو دیگر نمیآیی
که میمیرم غریبانه امان از درد تنهایی
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
سالها بگذشته از میلاد من
کی یکی مردانه باشد یاد من
من و یک تنهایی و یک شمع روشن
خدایا نکند که باد بیاید!
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
کم نامه خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه میشوم در این تنهایی
لطفا کمی آغوش برایم بفرست
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
گر بداند که چه خون
می خورم از تنهایی
دلِ شب بر سر من
مست و غزل خوان آید!
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
این روزها که میگذرد
یک ترانه تلخ
قصه تنهاییهای مرا میسراید
سمفونی گوشخراشی است
روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
باید باور کنم
تنهایم
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
نظری کن، که به جان
آمدم از دلتنگی
گذری کن، که خیالی
شدم از تنهایی
شب قبله گاه من است
شب دنیای سکوت و
مرهم است
ماه، چشم آسمان تنهایی ست
ماه نگاه اشک آلود جدایی ست
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
هیچ کس ویرانیام را حس نکرد
وسعت تنهاییام را حس نکرد
در میان خندههای تلخ من
گریه پنهانیام را حس نکرد
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
چون نهالی سست میلرزد روحم از سرمای تنهایی
میخزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهایی
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
شب آمده با تمام تنهایی من
غم آمده هم کلام تنهایی من
شب آمده، تنهایی تو نامش چیست؟
دلتنگی توست نام تنهایی من
.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.࿏.✯.
تلختر از قهوه ای که
نوشیده ام بی تو
تنهایی بود
در این کافه پر خاطره
منبع:
انگیزه